عدل و عدالت و انصاف امام علی بن ابیطالب علیهالسلام چه در زمانی که صاحب حکومت بود و چه در غیر آن زبان زد خاص و عام بود، سیرهنویسان و تاریخنگاران مطالب زیادی را دررابطهبا عدل و عدالت امام ثبت و ضبط نمودهاند، از آن جمله این حکایت را ذکر کردهاند:
گویند روزی آن حضرت در ایّام خلافت خود نزد شریح قاضی (شریح بن الحارث بن قیس الکندی معروف به شریح قاضی) که دستنشانده و تلمیذ خود حضرت بود تشریف برد و فرمود: زره مرا دزدیدهاند و من آن را در نزد فلان یهودی (یا مسیحی) یافتم.
شریح فرستاد یهودی را حاضر کردند، و بعد از آمدن و حاضرشدن یهودی باز به جناب امیر علیهالسلام رو کرد و گفت: دعوی خود را بیان کن، آن حضرت دعوی خود را بیان نمود، یهودی این کارکرد و گفت: من نه آن زره را دزدیدهام و نه آن را از دزد خریداری کردهام.
قاضی مانند مردم عادی روی به حضرت امیر کرد و گفت، ای پسر ابیطالب شاهد بیاورید، آن حضرت فرمود: شاهد ندارم، چون زمامدار زمان، شاهد نداشت، قاضی موافق قاعده یهودی را سوگند داد و چون یهودی سوگند خورد که زره علی بن ابیطالب در او نیست قاضی دستور آزادی او را داد و یهودی را مرخص کرد.
از حاضران کسی گفت که هیچ رعایت دین اسلام نکردی و منزلت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را بجا نیاوردی، قاضی جواب داد و گفت: انصافی که کردم موافق دین اسلام و منزلت امیرالمؤمنین علیهالسلام است، و فرموده رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم و صحابه هدا بجا آوردم.
جناب امیر علیهالسلام شریح قاضی را بسیار تحسین و آفرین کرد و فرمود: اگر در این ماجرا، حتی بهاندازه مو پاس خاطر و رعایت مرا که خلیفه زمانم به عمل میآوردی، والله همان وقت تو را از منصب قضاوت معزول میکردم.
ولی آن مرد که خود بهتر میدانست که زره مال کیست، پس ازآنکه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت انبیاست و اقرار کرد که زره از علی است، طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی در جنگ نهروان میجنگد.
توضیح: این داستان به گونههای متفاوت در کتب دینی و تاریخی نقل شده است که حاصل همه آنها مطالب فوق است که محضر شما عزیزان ارائه شد.
عدل و عدالت در کلام امام علی علیهالسلام
امام علی علیهالسلام فرمودند: أعدَلُ النّاسِ مَن أنصَفَ عَن قُوَّهٍ؛ عادلترین مردم کسى است که با داشتن قدرت، عدالت بورزد. (۱)
در عدل و عدالت امام علی بن ابیطالب (ع) خواندن قسمتی از خطبه نهجالبلاغه ما را کافی است بر اینکه دولت و حکومت امام علی چقدر به مسئلۀ مهم چون عدالت وقت میگذاشت و آخرش هم فدای عدالت گردید.
حضرت فرمود: وَلاَتَظُنُّوابِیَاسْتِثْقالاً فِیحَقٍّ قِیلَ لِی، وَلاَالْ ِتماسَ إِعْظامٍ لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَـنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقالَ لَهُ أَوِالْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کانَ الْعَمَلُ بِهِما أَثْقَلَ عَلَیْهِ فَلاَتَکُفُّواعَنْ مَقالَهٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَهٍ بِعَدْلٍ،…فَإِنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَیْرُهُ؛ یَمْلِکُ مِنَّا ما لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنا… ؛
و چنین مپندارید که اگر با من سخن حقى گفته شود مرا گران میآید و نیز گمان مبرید که من خواهان بزرگداشت خویش هستم؛ زیرا آن که از شنیدن حق و یا از پیشنهاد عدالت احساس سنگینى کند، عمل به آن دو، برایش سنگینتر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق و ارائه نظر عدل دریغ نکنید…واقعیت این است که من و شما همگى بندگان پروردگارى هستیم که جز او خدایى نیست و او بیش از آنچه ما نسبت به خود مالکیم بر ما تملک دارد. (۲)
۱. غررالحکم و دررالکلم، ح ۳۲۴۲
۲. نهجالبلاغه خطبه ۲۱۶