ستون حنانه درخت خرمائی بود که در داخل مسجدالنبی قرار داشت که پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله در وقت سخنرانی در کنار آن ستون میایستاد و گاهی نیز به آن درخت تکیه مینمودند.
چون مردم در وقت خطبه پیامبر مینشستند و پیامبر اسلام ایستاده برای آنها خطبه میخواند یکی از یاران پیامبر به ذهنش چنین رسید که اگر پیامبر اسلام در جای بالاتر از آنها بنشیند بهتر است. چون در آن حالت هم پیامبر میتواند همه مردم را مشاهده کند، و همچنین همه مردم میتوانند با دیدن پیامبر خود از سخنان وی استفاده کنند، مهمتر اینکه از نظر اخلاق و معرفت هم خوب نیست که آنها بنشینند و پیامبرشان در حال ایستاده خطبه خواند.
جمعیت زیاد بود و پیغمبر اسلام به درخت خرما که امروزه به ستون حنانه معروف است تکیه کرده بود و خطبه میخواند، ناگهان یکی از میان جمعیت بلند شد و گفت: ای رسول اسلام اگر اجازه دهی عرضی داشتم! پیامبر اجازه سخن داد، و آن مرد گفت: ما را خوش و پسندیده نیست که تو ایستاده برای ما خطبه میخوانی درحالیکه ما نشسته به خطبههای تو گوش میکنیم، اگر اجازه دهی برای شما منبری سازیم تا بر روی آن نشسته برای ما خطبه کنی؟ پیغمبر خدا صلیالله علیه و آله اجازه داد و آنها منبری را در سه پله برای رسول خدا ساختند.
اولین منبر پیامبر اسلام و دعای جبرئیل
پیامبر اسلام وارد مسجد شد این بار برای ایراد خطبه بر عکس همیشه که بهطرف درخت خرمائی «ستون حنانه» که در مسجد بود نرفت، بلکه بهسوی منبری که تازه ساخته بودند تشریف برد، پا بر اولین پله گذاشت با صدای بلند آمین گفت، سپس بر پله دوم پا گذارد و فرمود: آمین. در حال بالارفتن به پله سوم نیز فرمودند: آمین، و این در حالی بود که هیچکس حرفی نمیزد و دعایی نمیکرد.
پس از پایان خطبه آن حضرت، اصحاب حاضر در مجلس از سِر آمین بدون دعا سؤال نمودند. حضرت پاسخ دادند: دعاکننده جبرئیل بود و چون بر پله اول پانهادن دعا کرد و گفت: هر کسی که پدر و مادر خود را درک کند؛ ولی از راه به جهت خدمت به آنان آمرزیده نشود از رحمت خداوند، دور باد! پس به من گفت آمین بگویم و گفتم. وقتی بر پله دوم منبر پا نهادم، جبرئیل دعا کرد و گفت: هرکس نام تو در نزد او برده شود و صلوات نفرستد و به آن حال بمیرد، به دوزخ درآید و خداوند وی را از رحمت خود دور سازد.
پس به من گفت آمین بگویم و من گفتم و وقتی به پله سوم پا نهادم، جبرئیل گفت: هرکسی که شب قدر و ماه مبارک رمضان را دریابد و آمرزیده نشود، از خدای متعال دور باشد. سپس به من گفت: بگو آمین و من نیز آمین گفتم.
شرح ماجرای ناله ستون حنانه و سرگذشت آن در تاریخ
چون حضرت محمد صلیالله علیه و آله، در اولین مرتبهای بود که در آن منبر جهت ایراد خطبه بالا رفت، در سومین پله آن قرار گرفت، ناگاه آن درخت به ناله آمد، مانند نالهای که ناقه در مفارقت فرزند خود کند؛ پس حضرت رسول از منبر به زیر آمد و درخت را در برگرفت تا ساکن شد. حضرت فرمود: اگر من آن را در برنمیگرفتم تا قیامت ناله میکرد، این ستون به جهت نالهای که سر داد و نیز آمدن تعبیر «جنّ الی» در حدیث نبوی، به ستون حنانه شهرت یافته است.
امروزه ستونی به این نام در مسجدالنبی وجود ندارد. درباره سرنوشت این ستون اقوال مختلفی مطرح شده است. برخی گفتهاند این ستون را بنیامیه پس از تجدید بنای مسجد قطع کردند و از بین بردند و آنچه بعد از بازسازی مسجد با نام ستون حنانه در منابع یاد شده و نمازخواندن کنار آن مستحب است، ظاهراً جای آن است نه خود ستون. بنا بر روایتی، پس از تخریب مسجد، اُبَی بن کعب این ستون را به خانه خود برد و از آن نگهداری کرد. در روایتی نیز آمده است که پیامبر (ص) فرمود که آن درخت را کندند و در زیر منبر دفن کردند، برخی نالیدن این ستون را از معجزات پیامبر (ص) ذکر کردهاند. شافعی این معجزه را برتر از زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی (ع) دانسته است.
جلالالدین مولوی بلخی در دفتر اول شعر خود شعری را مربوط به ستون حنانه آورده که ما بخشی از آن شعر را در اینجا میآوریم.
استن حنانه از هجر رسول ناله میزد همچو ارباب عقول
گفت پیغمبر چه خواهی ای ستون گفت جانم از فراقت گشت خون
مسندت من بودم از من تاختی بر سر منبر تو مسند ساختی
گفت خواهی که تو را نخلی کنند شرقی و غربی ز تو میوه چینند
یا در آن عالم حقت سروی کند تا تروتازه بمانی تا ابد
گفت آن خواهم که دایم شد بقاش بشنو ای غافل کم از چوبی مباش
آن ستون را دفن کرد اندر زمین تا چو مردم حشر گردد یوم دین
شرح ماجرای ناله ستون حنانه و سرگذشت آن در تاریخ اسلام (صوتی)
تفسیر شیخ ابوالفتوح رازی، ج ۲ ص ۳۵
منتهی الآمال شیخ عباس قمی، ج ۱ ص ۴۵
بحارالانوار، جلدهای ۱۹ و ۹۱