بخش مقاله های / عجیب

موش و کارهای عجیبه اش

موش و کارهای عجیبه اش

موش دید بچه‌اش گرفتار شد، رفت و یک اشرفی از سوراخ به دندان گرفته آورد و پیش طلبه گذاشت، یعنی بچه مرا رها کن، طلبه کلاه بر نداشت. موش رفت و یک اشرفی دیگر آورد، باز ملای فرصت‌طلب کلاه را بر نداشت، موش دید باز بچه‌اش خلاص نشد و گرفتار است و صدا می‌کند رفت یک اشرفی دیگر آورد تا ۲۰ اشرفی، این بار طمع طلبه بیشتر شد و کلاه بر نداشت.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین

تصویر روز:

پیشنهادی