حمام منجاب: شیخ بهایی در کشکول خود آورده است، مردی از گناه کاران در حال احتضار بود و جانسختی میداد، جمعی بهدور او جمع شده بودند، کلمه طیبه لا اله الا الله را بر وی تلقین میکردند، اما او در عوض کلمه لاالهالاالله، جمله، چه شد آن زنی که خسته شده بود و میگفت حمام منجاب در کجا است؟ را تکرار میکرد.
علت این که موفق به گفتن کلمه شهادت نمیشد این بود که روزی زنی زیبا و عفیف برای رفتن به حمام از خانه خارج شد؛ ولی راه را گم کرد مقدار زیادی راه پیمود و خیلی خسته شد تا اینکه به در خانه همین مرد فاسق رسید و از او سؤال کرد.
حمام منجاب کجا است؟
چون آن مرد نظر سوء و قصد تجاوز به آن زن را در دل داشت، خواست آن زن را فریب داده و در خلوت از او استفاده نامشروع کرده باشد، برای همین اشاره به خانه خود کرد و گفت: همینجا حمام است.
همینکه زن داخل خانه شد شیطان وسوسههای پلید خود را در روح و نفس مرد غالب نمود تا اینکه دَر را به روی او بست، زن فهمید که مرد حیله بکار برده و او را گولزده است، به فکر فرورفت و با خود اندیشه نمود و برای اینکه از دست آن مرد فاسق رها شود حیلهای نمود و از خود اظهار اشتیاق و تمایل نشان داده و چنین وانمود کرد که منهم میل به عمل جنسی دارم و میخواهم با تو هم بستر شوم.
آن زن از این اتفاق بسیار ناراحت و ترسان بود؛ ولی برای اینکه بتواند از این خانه پیش خدای خود رو سفید بیرون رود برای نجات خود گفت، ای مرد من خیلی راه طی کردهام خسته هستم و از سوی دیگر احتیاج به نظافت دارم، بهتر است تا من مقداری غذا حاضر میکنم تو به بازار بروی و مقداری اسباب نظافت تهیه کنی تا من خود را تمیز کرده و برای جماع آماده شوم.
حیلت زن به کارآمد
چون مرد در شوق تجاوز به آن زن بود از حیلت آن زن غافل شد برای تهیه احتیاجات وی از خانه بیرون رفت، همینکه مرد برای خرید به بازار رفت زن فوری از آن خانه خارج شد و خود را نجات داد.
همین گناه و مسئله فریب ناموس مردم باعث شده بود که هنگام مرگ کیفر عمل خود را ببیند و از گفتن کلمه طیبه لا اله الا الله محروم باشد این در حالی بود که هنوز دست بهسوی جاهای زنانه آن زن دراز نکرده بود. (۱)
۱- کشکول شیخ بهایی ج۱ ص ۲۴۸